کاشکی تو قحطی شقایق باز بشیم سوار قایق...

بشینیم بریم تو دریا من و تو تنهای تنها...

ماهیا خیلی امینن ، نمیگن اگه ببیـــنن...

انقدر میریم که ساحل از من و تو بشه غافل...

قایق رو با هم میرونیم میریم اونجاها میمونیم...

جایی که نه آسمونش نه غمش نه جنب و جوشش...

نه صدای گل فروشش ،مث اینجا آهنی نیست...

خوبن اما گفتنی نیست پس ببیــــن ، یادت بمونــه...

کسی ام اینو ندونـــه ، زنده بودیـــم اگه فردا وعده ما لـــب دریا